رهائی شهرضائی (گلچین مناسبتی)
|
1- (در مدح حضرت مولی الموحدین امیر المومنین (ع) (و اینکه با ولایت آل محمد(ص) انسان دارای مرتبه و مقام می باشد) چون که اندر عالم ذر نَشْأتْ از داور گرفتم هر دم از کِتم عَدَم من صورتی دیگر گرفتم قائِلِ فی الارض إنّی جاعلٌ کردم خلیفه کِسوَه ی انسانیت از خالق اکبر گرفتم گفته در حقم تبارک ذات پاک لایزالم از نَفَختُ فیه اندر کالبد جوهر گرفتم خاک بودم حق نهادم تاج کَرَّمْنای بر سر چون که مِهرت از ازل در سینه ام گوهر گرفتم هر دم از عهد اَلَستم رتبه ی قالوا بلی را با ولای مرتضی و آل او یکسر گرفتم تشنه بودم در بیابان ضلال و بخت گفتم جام سرشار فلاح از ساقی کوثر گرفتم فخر کردم بر ملک چون عَلَّمَ الاسماء خدایم کرده زان اسماء نام خمسه را مصدر گرفتم احمد مرسل رسول هاشمی و اهل و بیتش نام ارکان هدی را من به سر افسر گرفتم زنده ی عشق شه مردان امیر لافتایم این مدال اندر ازل از خواجه ی قنبر گرفتم من که مسجود ملک گشتم به بَدوِ آفرینش توتیای دیده از خاک ره حیدر گرفتم آیت کبرای دین حبل المتین شیر خدا را تا صف محشر برای خویشتن رهبر گرفتم من غلام شیر یزدان خسرو ملک یقینم اندر آن حصن حصین از بهر خود سنگر گرفتم یا علی ای ذات پاکت مظهر آیات قرآن از غم خون جبینت قلب پر آذر گرفتم بر ترابم گر گذر کردی مکن تحقیر جانا با ولای بوتراب از این جهان شهپر گرفتم من که از قید اسارت زین جهان گشتم (رهائی) دست خود بر دامن شاه کرم گستر گرفتم 2-(قصیده مهمله) ابیاتی به صورت مثنوی بدون نقطه در مدح امیرالمومنین علی ابن ابیطالب(ع) در سرم حُکم اِله و احد حیّ صمد در گِلم مِهر محمد کو مرا کرده مدد در سرم مِهر ولای آل طه آمده در دل و روح دو عالم عطر گل ها آمده در دلم مهر ولای طُرّه موئی آمده در سرم سودای مِهرِ ماه روئی آمده ای علی عالی اعلی ولی کردگار مصدر کل الکمال و ماسوی اله را مدار مطلع علم الهی درگه علم رسول کرده روح احمد مرسل در او هر دم حلول مَحرمِ اَسرارِ داداری و مولد در حرم ای همای علم وحی ای محرم حلّ و حرم ای که مِهر عالم آرائی و ماه مُلک دل گر گدا را رحم کردی مدعی گردد کسل در سحر گاهی اگر درد مرا کردی دوا گوهر علم و عمل هم گر کرم کردی مرا هم دواء و هم عطاء و هم کمال و هم کرم در دو عالم داده ای ما را سرائی و حرم ای امام اول و ای هادی کل اُمَم ای کلام اله که داری در سرای دل حرم کل اسرار دو عالم کرده اِحصی در علی حیّ داور ای (رهائی) رو سوی آل علی 3- در مدح امیرالمومنین علی ابن ابیطالب(ع) صفای گلشن توحید از صفای علیست بقای کعبه ی تمجید از بقای علیست نوای گرم محمد به گنبد خضراء ز بند بند نی و نای دلربای علیست ندای مکتب قرآن به عالم ناسوت بلند تا به کنگره ی عرش از ندای علیست صدای نغمه ی توحید گر طنین انداز شده به عرصه ی گیتی صدا صدای علیست هوای کون و مکان گر معطرست چو مِشک همه ز خوی خوش و موی مشکسای علیست دعای اهل نفس گر بلا بگرداند به یاد آل علی و همه دعای علیست به پای کعبه ی مقصود گر طواف کنی مقام و رکن و حرم جمله جای پای علیست رضای صاحب بیت و قبولی طاعات به مهر احمد و آل و دگر رضای علیست ولای شاه ولایت بجو که کس نبرد رهی به سوی سعادت که آن ولای علیست لوای حمد خداوند قادر منّان اگر طلب بنمائی همان لوای علیست سرای جاودان و بهشت برین به روز جزا رهین معرفت و خدمتِ سرای علیست گدائیش بود افزون ز تاج خسرو و جم که صد هزار فریدون و جم گدای علیست صفای باطن و عرفان و رمز سیر و سلوک صراط مستقیم همان راه با صفای علیست بقای دولت قرآن که در کشاکش دهر بجاست تا به قیامت همه بقای علیست فدای خاک قدومش سر (رهائی) باد هزار مرتبه جان و سرم فدای علیست 4- قصیده ی غدیریه در مدح امیرالمومنین علی ابن ابیطالب(ع) هر آن دلی که به مهر علی بود آباد در آستانه ی آن دل مَلک بود مُنقاد بر آستان ولایش هر آنکه گشت مقیم بر او ز آتش دوزخ خط سلامت باد مقام قرب به حق را گر آرزو داری علیست سید و سرور به سالکین عباد علیست سلسله جنبان حلقه ی افلاک علیست قاعده ی خاک را اساس و نهاد علیست آینه ی ذوالجلال و بحرِ کمال علیست باب علوم نبی و باب مراد غلام حلقه به گوشش ز خسروی بهتر گدائی درش از تخت و تاج افزون باد کمال دین و تمام نِعَم ولای علیست غدیر خم به همه دوستان مبارک باد بقای دولت قرآن بود به یمن غدیر نوای نغمه ی بَلِّغْ به بام کیوان باد غدیر خم ز وجودش چو طور سینا شد چو بر سریر ولایت علی قدم بنهاد گرفت نیّر اعظم به دست، بدر منیر سپهر، رَحل اقامت به نزد او بنهاد نمود از افق لم یزل جهان روشن غمام تیره برافکند و کرد استشهاد به امر حق به خلایق نمود این ابلاغ که ای گروه به امر خدا شوید ارشاد هر آنکه سید و مولا بر او منم ای قوم ز بعد من بشه لافتی شود مِنقاد نشست صاحب دیوان عشق بر مسند گرفت فاتح اقلیم دل نشان وَداد بگفت طور تجلی منم پیامبر وحی علیست سینه ی سینا شفیع روز معاد ظهور طلعت زیبای اوست غیب مصون طلوع لعل گهر زاش مصدر ایجاد ز مرد و زن همه کردند با علی بیعت خصوص آن دغلِ زشت خویِ پَستْ نهاد به سنگ تفرقه بشکست شیشه ی وحدت ز جن و انس بر او صد هزار نفرین باد سریر کشور دل ها نموده او تسخیر اگر چه غصب خلافت شد از ره الحاد (رهائی) از در دولتسرای خویش مران بگیر دست و ز راه کرم نما امداد 5- مخمس در مدح مولی الموحدین و امام المتقین حضرت علی ابن ابیطالب (ع) به مناسبت مولود حضرت دوش زیبا منظری از رخ برافکنده نقاب کز جمال وی خجل گردید روی آفتاب از نگاه دلنشینش قلب عالم گشته آب آسمان از بهر تعظیمش خم آمد چون حباب جعد مشکینش مرا انداخت اندر پیچ و تاب از فروغ طلعتش ناسوت غرق نور شد عالم افلاک زین نور مبین در نور شد از رخش چون صبح صادق آن شب دیجور شد ابن عمش مصطفی زین موهبت مسرور شد کعبه را مجد وشرف بخشید پای بوتراب خانه ی دیرینه شد مشکوه رب العالمین زادگاه نور مطلق مظهر عین الیقین مطلع نور جمال خسرو ملک یقین مرشد روح القدس مولی امیر المومنین بازوی ختم نبوت مظهر ام الکتاب حجت حق نور مطلق شاهد بزم خلود دُرّ مکنون بحر مشحون مظهر غیب و شهود فخر انسان عبد سبحان اسوه ی تقوا و جود فیض سرمد نفس احمد علم بی حدّ و حدود فاتح اقلیم ایمان معنی فصل الخطاب جلوه ی روی نگاری تو ولی کردگاری مصطفی را جان نثاری حیدر مرحب شکاری قبله ی اهل یقینی صِهر ختم المرسلینی نور چشم مومنینی خار چشم ظالمینی ای امیر اهل ایمان شافع یوم الحساب باب علم مصطفائی هم امیر لافتائی ماه برج انمائی زیب تاج هل اتائی منبع جود و عطائی مظهر صبر و رضائی از خدا کی تو جدائی آینه، ایزد نمائی بر گدای درگه خود از کرم بگشای باب بنده ی جام الستم تا ابد مخمور و مستم بر سر راهت نشستم تا مگر گیری تو دستم من به عشقت پای بستم در مدیحت من که هستم در تولای تو هستم بر طریقت پای بستم ساقیا جامی (رهائی) را بده زان شهد ناب 6- قصیده ی موشح به حدیث قدسی ولایة علی ابن ابیطالب (ع) حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی در مدیح حضرت مولی الموحدین امیر المومنین (ع) وصف علی نه کار بی سر و پائی چو من بود لکن چو وصف اوست ز من هم حسن بود اسم علیست مصدر ایجاد کائنات یادش بهاء و روشنی انجمن بود تا اشتقاق نام علی گشت از علی عین الحیوة عالم و هم روح تن بود لطف اله و عین اله است و سمع او یعسوب دین و مظهر سِرِّ و عَلَن بود ای اسم اعظم آینه ی حق نما به خلق بر ساق عرش نام تو دُرِّ ثمن بود نفس نفیس احمد و بر متقین امام اندر درون کعبه علی بت شکن بود باب مدینه ی علم پیمبر است یا در رکاب حضرت او صف شکن بود طوبا به دوستان تو ای مظهر کمال اندر جحیم، خصمِ علی را وطن بود لاریب فیکَ قسیمِ بهشت و نار بر باب خُلدْ، جلوه گه بو الحسن بود حق را حقیقتی تو و شاه ولایتی صد جان من فدای رهت بی ثمن بود نی بر صراط لغزم و نی در حساب اگر یادم مرام خسرو شیرین سخن بود فصل کمال و معرفتت کی توان گشود ما را مداد بحر و قلم گر غُصَن بود نور و سرور سینه ی عشاق یا علی دل نیست آن که لانه ی زاغ و زغن بود خاب الوفود غیر درت، شاهدِ خلود لطفی نما که لعل تو شکّر شکن بود حِصنی ز آتش است ولای تو یا علی آرام قلب و روح روان بهر تن بود من لوح دل به مُهر ولایت، نموده ثبت نامت مرا به سُبْحه ی وِرد و رَسَن بود محو جمال و جلوه ی تو گشته مُمکنات نقش زمین ز نَعل سمندت خُتن بود عکس جمال لَم یَزلی مظهر وجود ذرّات در مدیح تو اندر سخن بود آدم نبود و نور تو و جلوه ی تو بود بر بوتراب محور دِیرِ کهن بود یا مرتضی علی به (رهائی) نظر نما آن دم که این نحیفْ تن، اندر کفن بود (اثرطبع استادحاج علی محمدرهائی شهرضائی) [ جمعه 92/3/3 ] [ 9:53 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
|