رهائی شهرضائی (گلچین مناسبتی)
|
*نوحه سینه زنی*
تضمین بیت: (کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید این قدر ظلم به ذریه ی زهرا نکنید) ثبت شد کرببلا نامه اعمال شما تا قیامت بنماید همگی را رسوا شد خزان باغ نبی گلشن آل طاها پسر فاطمه و آل علی کرببلا (کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید این قدر ظلم به ذریه ی زهرا نکنید) شد سیه صفحه تاریخ ز بیداد شما آتش فتنه به پا گشته ز شدّاد شما رکن دین گشته خراب از ستم عاد شما خون روان گشته ز طغیان و ز بنیاد شما (کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید این قدر ظلم به ذریه ی زهرا نکنید) آل پیغمبر خود رابنمودید اسیر گلوی اصغر بی شیر بریدید به تیر قطع شد هر دو کف از پیکر عباس دلیر شد دو تا فرق علی اکبر ما با شمشیر (کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید این قدر ظلم به ذریه ی زهرا نکنید) قاسم اندر جلوی چشم عمو گشته شهید شده صد چاک تنش از ستم قوم پلید لاله ی سرخ ز خون شهداء گشته پدید تا قیامت بشود خون شهیدان جاوید (کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید این قدر ظلم به ذریه ی زهرا نکنید) سر بریدید حسین بن علی را عطشان این خیانت بشود ثبت به هر عصر زمان هر که این ظلم ببیند ز شما بی خردان لعن و نفرین کند از قلب به اهل طغیان (کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید این قدر ظلم به ذریه ی زهرا نکنید) قطع با تیشه ی خود نخل ولایت کردید خود بدانید که این ظلم وخیانت کردید پسر فاطمه کشتید و جنایت کردید ظلم بر خویشتن و قطع شفاعت کردید (کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید این قدر ظلم به ذریه ی زهرا نکنید) پنبه کردید همه بافته های خود را سر بریدید حسین سبط نبی خود را قطع کردید ز بن نجل ولی خود را خون جگر کرده دل دخت نبی خود را (کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید این قدر ظلم به ذریه ی زهرا نکنید) تا قیامت ز دل شط فرات است روان اشک و خون از ستم وظلم شما بی خردان اشک خون گردد و در کلک رهائی جریان در غم خسرو خوبان کند این نوحه بیان (کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید این قدر ظلم به ذریه ی زهرا نکنید) و یا این بیت گفته شود: (کوفیان خون به دل زینب کبری نکنید سوی ناموس خداوند تماشا نکنید) *سروده شده در تاریخ11محرم 1440 * (اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - جمعه 97/6/31 ] [ 5:20 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
(در رثای عبد صالح خدا حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالرحیم ملکیان ناصح قمشه ای قدس سره) سایه افکن شد اَلَم بر شهر ما بار دگر تیر غم خورده به قلب شهر ما بار دگر می وزد باد خزان هردم بر این شهر و دیار بوستانی را کند ویران ز ما بار دگر عارفی فرهیخته بگرفت از ما این زمان عالمی عامل ز شهر شهرضا بار دگر حاج شیخ عبد الرحیم آن اسوه ی صبر و رضا شد مقیم حجره ی دار بقا بار دگر هاتفی اندر سحر گاهان بزد بانگ رحیل شو مهیای ضیافت بر خدا بار دگر آمده وقت سفر بر گیر زاد راه را تا شوی مهمان ذات کبریا بار دگر در تجلی گاه خود اندر مقام متقین تکیه زن اندر کنار اولیا بار دگر ماه ذی حجه نصیبت شد طواف روی یار سعی کردی حضرتش را با صفا بار دگر حجکم مقبول و سعیت گشته مشکور خدا ایها العبد، ای خدا محور بیا بار دگر بال بگشا سوی فردوس برین و بزم یار زیر چتر و سایه ی لطف خدا بار دگر جای مردان خدا این خان ویران کی بود ده جواب ارجعی را با صفا بار دگر تا (رهائی) از ملالتهای جسمانی شوی خیز پر بگشا در دار بقاء بار دگر
(اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - یکشنبه 97/6/5 ] [ 11:11 صبح ] [ رهائی ]
[ نظر ]
عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا مات المؤمن الفقیه ثلم فی الإسلام ثلمة لا یسدها شیء {در رحلت جانسوز فقیه عالی قدر حضرت آیت الله العظمی اسماعیل پور قدس سره} شد زمان دعوت حق و ملاقات خدا تا نمایم من اجابت از سر صدق و صفا در سحرگاهان شنیدم داعی حق را که گفت ارجعی ای آیت حق بر طریق ارتضا مجلس درس شما تعطیل و پیک ما رسید شد زمان ارتحال و رفتن از دار فنا دعوت ما را اجابت کن سوی دارالقرار تا شوی راحت ز رنج و محنت و درد و عنا جان شیرین را نما تقدیم یار مهربان تکیه زن در جایگاه خود سوی دار بقا در تجلی گاه عزت جانب رب جلیل تلبیه گو شو روان مشتاق دیدار خدا شد ملاقات خدا نزدیک ای شیخ طریق هم زمان روز عزای حضرت ابن الرضا(ع) این تلاقی و تداعی بر فضیلت شد مزید اندرین روز شهادت بهر مردان خدا شهرضا در ثلمه ی آقای اسماعیل پور در عزا کردیم ما ابن الرضا (ع) را اقتدا در وفات حضرت ایشان (رهائی) می سرود مات عالم را که باشد رخنه در دین خدا (اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - یکشنبه 97/5/22 ] [ 12:8 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
*دربعثت نبیّ خاتم رسول مکرم اسلام حضرت محمّد مصطفی صلی اله علیه وآله * باد بهار می وزد از سمت جویبار بنشین کنار سرو و چمن یار گلعذار بنگر که عندلیب و قمری و مرغان نشسته اند روی درخت نارون و باغ و شاخسار بنموده پهن فرش ستبرق به روی خاک ابر و مطر ز باد بهاری چو زلف یار گل های بوستان همه خندان و خرمند ساقی بریز در صدف آن دُرّ شاهوار جامی بده به تشنگان محبت از آن رحیق دشت ختن نمای محفل ما را و مشکسار اندر ترّنمند همه بلبلان باغ توصیف یار کرده و آن زلف تابدار بنشین به صدر مجلس اُنس و بگیر فیض روشن نمای دیده و دل را ز وصف یار بفرست بر محمد(ص) و بر آل او درود تا زین درود مجلس ما یابد اعتبار روح الأمین به خدمت ختم رسل رسید آورد آن کتاب مدوّن زِ کردگار گفتا بخوان به نام خدایت کتاب را روشن کن از چراغ هدایت تو لیل تار گاهِ قیام آمده و موقع بلاغ بر خیز و از حریم دولت قرآن تو پاس دار باید در این رسالت سنگین خویشتن باشی مقاوم و چون کوه استوار تأیید گشته ای به نصرت پروردگار خود رو سوی مردم از حراء و حرم را کن اختیار ختم رُسل روان ز حراء شد سوی حرم آغاز شد رسالت و گردید پایدار احمد (ص)گرفت پرچم لولاک را به دوش افلاک شد مطیع وی از بعد کردگار زد خیمه بر زمین و به قوسین و قاب گفت یا رب به استعانت تو دارم اقتدار عید سعید مبعث و ماه رجب شده میمون و با صفا ز موالید در بهار منت نهاده ایزد منان به مؤمنین با بعثت محمد(ص)و آیین استوار شکرانه واجب است بر این نعمت عظیم امت عمل کنند به قرآن و افتخار یارب به آبروی محمد(ص)نمای باز بابی به روی (رهائی) از این دیار (اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) (سروده شده در فروردین 1397 رجب المرجب 1439) [ یادداشت ثابت - پنج شنبه 97/1/24 ] [ 3:10 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
*ترکیب بند در شهادت حضرت امام موسی بن جعفرعلیه السلام* بیا ای شیعه نخل غم بپا کن جهان از اشک خود ماتم سرا کن به تن رخت عزا کن در مصائب به آل الله(ع) یکدم اقتدا کن در ایام شهادت باش محزون سرور و عیش و شادی را رها کن درآن روزی که محزون صاحب ماست به مهدی(عج) قطب ایمان اقتدا کن عزای حضرت موسی بن جعفر(ع) بنای نوحه و زاری بپا کن شهید از جور هارون شد به بغداد دو صد نفرین تو برآن بی وفا کن به زندان بود با ارباب حاجات به هر صبح ومساء گرم مناجات در آن مطموره ها در قید و زنجیر بدی زندان بدون جرم وتقصیر به دست سندی بن شاهک پست نبودی همدمش جز آه شبگیر نماز و روزه و ذکر و مناجات به لب یاد خدایش بود و تکبیر همه لیل و نهار او عبادت به درگاه خدایش بود و تذکیر به شکر و حمد و نجوا بود مشغول در آن مطموره های تنگ و نخجیر شبی بعد از مناجات شبانه ز درگاه خدایش خواست تغییر که ای ناجی نوح(ع) و طفل و اشجار خلاصم کن تو از زندان اشرار رهایی بخشِ شیر از فرث و از دم تو ای پروردگار جن و آدم نجات هر گرفتار از تو باشد چکد خون از دل و جسمم دمادم ز طوفان نوح(ع) و از دریا تو یونس(ع) ز آتش شد خلیل(ع) آزاد یکدم تو موسی(ع) را ز بحر و یوسف(ع) از چاه رهانیدی به فضل خود دمادم ز فضل و لطف خود از کنج زندان رهایم کن که من دل بر تو دارم غیاث المستغیثینی تو یارب که سر بر خط فرمانت نهادم تو از زندان هارونم کن آزاد رهائی کن مرا از ثانی عاد (اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) مطموره: زندان.مخفیگاه /نخجیر: شکارگاه / فرث ودم: چرک وخون /ثانی عاد: منظور دراین جا هارون الرشید لع [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 97/1/23 ] [ 3:54 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
|