رهائی شهرضائی (گلچین مناسبتی)
|
نوحه ی سینه زنی در شهادت دخت گرامی حضرت رسول( صلوات الله علیهما) یا فاطمه ای بانوی پهلو شکسته در ماتمت ارض و سماء در غم نشسته از ضرب سیلی صورتت گردیده نیلی نه چرخ سوزد زین الم ای دل شکسته گویای حالت شد درب و دیوار گریان خلایق از رنج مسمار آتش فکندند از جفا بر درب خانه قنفذ شکسته بازویت از تازیانه شرم از خدا ننموده و نی از پیمبر آن بت پرست مفسد شوم زمانه داغت به عالم زد شعله ی نار عالم فدای آن جسم بیمار شاه ولایت را سوی مسجد کشیدند هم رشته ی توحید را از هم دریدند زاغ و زغن عقد اخوت بسته با هم در مهد طاووس ولایت آرمیدند عالم ز آهت شد تیره و تار گشتی شهید قوم تبهکار کردی وصیت با علی هنگام تدفین راضی نیم حاصر شوند آنقوم بی دین بند کفن بگشوده و در بر گرفتی گل های باغ مصطفی چون جان شیرین مولا نهاده سر روی دیوار جاری نموده اشک گهر بار جن و ملک گریان شده اندر غم تو خلق جهان نالان شده در ماتم تو قلب جهان صاحب زمان تا روز محشر سوزد ز داغ محسن و داغ غم تو گوید رهائی با حالت زار آه از جفای قوم تبهکار
(اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - شنبه 95/11/24 ] [ 10:28 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
درشهادت مظلومانه حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا( سلام الله علیها) تا قیامت دل اخیار ز داغت سوزد ملکوت و در و دیوار ز داغت سوزد میزند شعله به جان ها شرر آتش و در دلم از آه شرربار و زداغت سوزد سینه سوخته آماجگه ضربه در فلک و گنبد دوار ز داغت سوزد تیره شد روز علی (ع) در غمت ای دخت نبی (ص) کعبه و یثرب و زوار ز داغت سوزد زینبین و حسنین از غم تو اشک فشان مرتضی چشم گهر بار زداغت سوزد تا ابد کعبه سیه پوش و مقام است حزین نخلها با دل هشیار ز داغت سوزد آخر ای زهره گیتی که شدی در دل خاک انجم و ثابت و سیار ز داغت سوزد اندر این بزم عزا دیده مهدی گریان با دل و دیده خونبار ز داغت سوزد روز و شب دُرّ گُهر از صدف دیده روان دل احباب وفادار ز داغت سوزد محفل ما شده آتشکده از طور غمت تا رهائی شور از نار زداغت سوزد
(اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - شنبه 95/11/24 ] [ 10:26 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
نوحه ی سینه زنی در شهادت دخت گرامی حضرت رسول( صلوات الله علیهما) یا فاطمه ای بانوی پهلو شکسته در ماتمت ارض و سماء در غم نشسته از ضرب سیلی صورتت گردیده نیلی نه چرخ سوزد زین الم ای دل شکسته گویای حالت شد درب و دیوار گریان خلایق از رنج مسمار آتش فکندند از جفا بر درب خانه قنفذ شکسته بازویت از تازیانه شرم از خدا ننموده و نی از پیمبر آن بت پرست مفسد شوم زمانه داغت به عالم زد شعله ی نار عالم فدای آن جسم بیمار شاه ولایت را سوی مسجد کشیدند هم رشته ی توحید را از هم دریدند زاغ و زغن عقد اخوت بسته با هم در مهد طاووس ولایت آرمیدند عالم ز آهت شد تیره و تار گشتی شهید قوم تبهکار کردی وصیت با علی هنگام تدفین راضی نیم حاصر شوند آنقوم بی دین بند کفن بگشوده و در بر گرفتی گل های باغ مصطفی چون جان شیرین مولا نهاده سر روی دیوار جاری نموده اشک گهر بار جن و ملک گریان شده اندر غم تو خلق جهان نالان شده در ماتم تو قلب جهان صاحب زمان تا روز محشر سوزد ز داغ محسن و داغ غم تو گوید (رهائی) با حالت زار آه از جفای قوم تبهکار (اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - شنبه 95/11/24 ] [ 10:25 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
درشهادت مظلومانه حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا( سلام الله علیها) تا قیامت دل اخیار ز داغت سوزد ملکوت و در و دیوار ز داغت سوزد میزند شعله به جان ها شرر آتش و در دلم از آه شرربار و زداغت سوزد سینه سوخته آماجگه ضربه در فلک و گنبد دوار ز داغت سوزد تیره شد روز علی (ع) در غمت ای دخت نبی (ص) کعبه و یثرب و زوار ز داغت سوزد زینبین و حسنین از غم تو اشک فشان مرتضی چشم گهر بار زداغت سوزد تا ابد کعبه سیه پوش و مقام است حزین نخلها با دل هشیار ز داغت سوزد آخر ای زهره گیتی که شدی در دل خاک انجم و ثابت و سیار ز داغت سوزد اندر این بزم عزا دیده مهدی گریان با دل و دیده خونبار ز داغت سوزد روز و شب دُرّ گُهر از صدف دیده روان دل احباب وفادار ز داغت سوزد محفل ما شده آتشکده از طور غمت تا رهائی شور از نار زداغت سوزد
(اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - شنبه 95/11/24 ] [ 10:19 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
در مرثیه ی بی بی دو عالم حضرت صدیقه ی کبری فاطمه ی زهراسلام الله علیها شهید جور و جفا گشت محسن زهرا گریست خون ز بصر جنّ و انس و ارض و سماء سپهر جامه ی نیلی به تن نموده ز غم گرفت چهره ی شمس و قمر در این ماتم حکایت در و دیوار و سینه و مسمار فغان بانوی پهلو شکسته از دیوار شکست کنگره ی عرش و قلب لیل و نهار سیه ز سیلی دشمن عذار او گردید قرین غصّه ی دل داغدار او گردید حمایتش ز ولایت شکسته بازو کرد شرار آتش دشمن به خانه اش رو کرد شکسته باد دو پائی که پهلویش بشکست بریده باد دو دستی که بازویش را خست چرا غروب نمودی بزیر تیره تراب ز داغ خویش نمودی دل علی خوناب گریسته حسنین از فراغ مادر خویش نموده اند سیه زینبین معجر خویش سحر نهاده به دیوار غم علی سر خویش روان نموده سرشک از دو دیده ی تر خویش شهادت تو به جان ها شراره ای افکند دگر به جان رهائی که سوخت همچو سپند
(اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - شنبه 95/11/24 ] [ 10:17 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
|