رهائی شهرضائی (گلچین مناسبتی)
|
*مخمس مسمط* در مدیحه ی صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها شمس و قمر منور از نور جمال فاطمه ارض و سماء معطر از بوی کمال فاطمه لوح و قلم نشانی از قدر مثال فاطمه عرش برین مزین از مجد و جلال فاطمه مشتری و زهره خجل شد ز خصال فاطمه ماهیت وجود او حقیقت محمدی انیت و حدود او عزت و جاه سرمدی مشتعل از وجود وی شرع مبین احمدی کوکبه ی منیره ی ولایت مویدی گشته فروزنده ز مشکوه جلال فاطمه همسر شاه لافتی ام ائمه ی هدی مبداء کل و منتهی نور جلال کبریاء حجره نشین هل اتی طلیعه ی نور خدا خیر کثیر مصطفی سهل یسیر مرتضی آیه ی تسلیم و رضا جزء کمال فاطمه بحر عفاف مستتر لجه ی قبض مستمر لیله قدر مستتر اسوه ی صبر فاستطر لنگر ارض مستقر حافظ سر مستتر رکن سماء منتظر کنز علوم منتشر خشم ملیک مقتدر رنج و ملال فاطمه شفیعه ی روز جزاءمنیره ی بدر الدجی کریمه ی شمس الضحی دخت رسول دو سرا قائمه ی عرش علا سطوره ی صبر و رضا وسیله ی ملک بقاء حلیمه ی امر قضاء نیست به چشمه ی بقاء غیر زلال فاطمه انسیه ی حوراستی زکیه ی عذراستی شکوفه ی طاهاستی محبوبه ی مولاستی صدیقه ی کبراستی منصوره ی عظماستی در بحر علم مصطفی هم گوهر یکتاستی نور سماوات و زمین نور جمال فاطمه ریحانه ی خیرالبشر دردانه ی بحر ظفر نخل نبوت را ثمر مفهوم عدل منتظر درج عفاف پر گهر خاک درش کحل بصر اندر مدیحت مفتخر بنما (رهائی) را نظر تا حشر دارد چشم تر اندر ملال فاطمه
(اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - جمعه 95/12/28 ] [ 11:0 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
* به مناسبت روز مادر* مادر ای روشنی دیده و ای نخل امید ای رخت شمع شبستان دل و فصل نوید گلشن مهر و صفا سایه ی لطف تو مرا آورد رائحه ی باد صبا صبح امید ای همایون به سرم بال محبت بگشای که ز جان تو به جان بارقه ی روح دمید همه سر فصل حیاتم ز حیات تو بود که شب و روز نمایم ز خدایت تمجید همه خشنودی حق عین رضای تو بود که به زیر قدم توست بهشت جاوید تا بود جان به تنم محو مباد از نظرم خار هر درد و بلایم که به جان تو خلید همه شب هست دعایم که خدایا مرسان ساعتی را که ز سر سایه ی او رخت کشید تهنیت گویم و تبریک من این روز شریف باد ایام تو ای مادر دلسوز سعید راحت خاطر تو هست (رهائی) ز سقر ز من آزرده نگردی که شوم روی سپید
(اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - جمعه 95/12/28 ] [ 10:55 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
نوحه ی سینه زنی درمصیبت بیبی دوعالم حضرت زهرا(سلام الله علیها) یا فاطمه من عقده ی دل وا نکردم گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم چشم انتظارم مهدی بیاید تا تربتت را پیدا نماید جای سرشک از دیدگان گر خون ببارم گر روز و شب همواره چون مجنون ببارم از سوز آهم گر زنم آتش به عالم از ابر غم بر دشت و بر هامون ببارم از درد پهلویت در و دیوار گرید صاحب زمان از این مصیبت زار گرید ارض و سماء جن و بشر تا روز محشر زان بازوی مجروح آن مسمار گرید از داغت ای ریحانه ی باغ پیمبر گردید قلب شیعیان کانون آذر نیلی شده از ضرب سیلی روی ماهت تبت یدا آن ملحد میشوم کافر گرید حسن گرید حسین در ماتم تو هم زینب و کلثوم و فضه از غم تو شاه ولایت درفراغت سربه دیوار بنهاده وگریددمادم ازغم تو تا جان به تن بودت حمایت از ولایت کردی و بردی گوی سبقت در شهادت بعد از پدر ایام عمرت بود و کوتاه مقرون با سوز و گداز و رنج و حسرت اندر عزای فاطمه اشک (رهائی) ریزد به دامن تا کند نوحه سرائی گردد برایم توشه ای در روز محشر حب ائمه زاد روز بی نوائی
(اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - شنبه 95/11/24 ] [ 10:33 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
*نوحه در شهادتحضرت زهرا(صلوات ا... علیها)* یا فاطمه الزهرا دست من و دامانت یا بنت رسول اله دست من و دامانت گشتی تو شهید از کین ما بین در و دیوار گنجینه ی اسرارت مجروح شد از مسمار محسن ز جفا کشتند آن مردم بد کردار از بهر علی بودی تا آن دم آخر یاد تو مظهرسبحانی تو اسوه ی ایمانی تو حامی قرآنی تو رحمت رحمانی یا فاطمه الزهرا از بعد رسول اله ای نو گل سبحانی پژمرده خاکم به دهن بی بی سیلی ز جفا خورده با دیده ی گریان و با خاطر آزرده سر نو گل ایامت در خاک فرو برده تو ام ابیهائی تو وارث طاهائی تو مونس جان هائی تو مظهر تقوائی یا فاطمه الزهرا گریان حسنین اندر این واقعه ی عظمی هم شیر خدا گریان زین داهیه ی کبری هم جن و ملک گریان ماتمکده شد غبراء هم زینب و هم کلثوم هم مریم و هم حواء صدیقه ی کبرائی انسیه ی حورائی محبوبه ی مولائی اسطوره ی تقوائی یافاطمه الزهرا در ماتم جانسوزت دل ها همه شد بریان جبریل امین گریان هم حوری و هم غلمان اشکش ز بصر جاری مهدی شده چون یاران سیال رهائی کن هر صبح و مساء چشمان یا فاطمه الزهرا دست من و دامانت یا بنت رسول اله دست من و دامانت نومید مکن ما را از درگه احسانت
(اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - شنبه 95/11/24 ] [ 10:30 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
مرثیه درباره ی حضرتصدیقه ی طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در عزای فاطمه چون نای نی دم می زنم اشک حسرت ریزم و آتش به عالم می زنم تا بود جان بر تنم گویم که زهرا شد شهید با غم و اشکم اساس کفر بر هم می زنم من ندانم در جهان آخر مگر جرمت چه بود که عمر از ضرب در پهلوی تو بشکسته بود زد به بازویت چرا قنفذ سیاط ظلم و کین میخ در بر سینه ی زارت چرا مَأوی نمود از چه رو بین در و دیوار محسن شد شهید تا ابد ثلث ذراری در یم خون آرمید آن که جبرائیل بی اذنش نشد وارد به بیت هجمه بنمودند بی اذنش چرا قوم پلید ای سماء خون از بصر بر دشت و بر هامون ببار تا ابد ای چرخ اشک از دیده چون جیحون ببار بهر مظلومیت دخت پیمبر در زمین ای رهائی از بصر همواره سیل خون ببار در حمایت از ولایت پهلوی زهرا شکست سینه اش از میخ در آزرده و بازوش خست گفت یا فضة خُذینی محسنم گردید سقط مرغ روحم کرد آهنگ جنان بالم شکست
(اثرطبع استادحاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - شنبه 95/11/24 ] [ 10:29 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
|