رهائی شهرضائی (گلچین مناسبتی)
|
*در عزای صادق آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین* باز جاری گشته باران سرشک شیعیان در عزای صادق آل محمد (ص) درجهان باز دل ها در عزای حضرت صادق(ع)پریش سر به زانوی غم و حسرت نهاده دوستان نوحه گر گردیده جن وانس در روی زمین در سماء روح الأمین با جمله ی لاهوتیان روح پاک انبیاء محزون ز داغ حضرتش حضرت زهراء(س) وپیغمبر(ص)مکدّر شیعیان شد شهید زهر کین از جور منصور پلید از غم او شد پریشان مهدی صاحب زمان(عج) لعن و نفرین خدا بر ظالمین باد از ازل تا ابد مشمول لعنند و در آتش جاودان بر امامان شهید از ما درود و هم سلام بی نهایت تا به روز حشر جاری از زبان عالمی بنشسته در سوگ به حق ناطق امام جعفر صادق (ع) که باشد بر تشیّع سایبان ما دراین بزم عزا برسر زده دست اَسف در عزای حضرتش سر در گریبان دُر فشان آسمان علم را بنگر که بارانی شده در عزای حضرت صادق(ع) امام شعیان مهدی صاحب زمان(عج) در این عزا صاحب عزا گشته نیلی پوش و آسفناک جمع دوستان پیکر پاکش چو جدّش گشته مدفون دربقیع پرچم اسلام را بگرفته مهدی (عج) در میان برفروغ نور خود هر دم فزاید دست حقّ گر چه در إطفاء آن بنموده خُدعه دشمنان تیشه بر بنیاد خود زد دست خصم بد گهر مشعل اسلام را حافظ خدای مهربان شیعیان حضرت صادق(ع) (رهائی) روز حشر از عذاب دوزخ وآسوده خاطر درجنان (اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - پنج شنبه 95/5/8 ] [ 3:22 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
*داعشِ اعمال خود را کن رصد هر صبح و شام* بد حجابی چون که طغیان کرد داعش می شود (اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - پنج شنبه 95/5/8 ] [ 3:8 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
*هجران و غم منتظران کی به سر آید(ترکیب بند)* هر صبح و مساء در طلب روی نگاریم از شوق ملاقات رخش روز شماریم چون مرغ شباهنگ سحر خواب نداریم بر خاک بساییم رخ و ناله بر آریم (تا صبح سعادت دمد و مهر فروزان تابد به جهان و بکند چهره نمایان) روشن کند از جلوه ی خود این شب دیجور در آینه ظاهر بکند آن رخ مستور عالم شود از ماه رخش نور علی نور هر جا که گذر کرد کند چون جبل طور (موسی صفتانند همه عاشق رویش از بهر اطاعت بشتابند به سویش) یاران به خون خفته سر از خاک برآرند در نصرت او بار دگر بال و پر آرند از یوسف گم گشته به عالم خبر آرند در یاری او بر کف خود باز سر آرند (گویند که باشد پسر فاطمه(س)پیروز باطل شده نابود به صمصام عدو سوز) عالم بشود دشت خُتن زان گل رخسار قرآن بشود حاکم از آن لعل گهر بار بر مسند حق تکیه زند آن شه ابرار بر روی زمین جلوه کند دولت بیدار (احکام شود ساری و جاری به عدالت نابود شود روی زمین کفر و ضلالت) کی منتقم آل محمد(عج)ز در آید هجران و غم منتظران کی به سر آید کی یار سفر کرده ی ما از سفر آید آن مهدی(عج) موعود و شه دادگر آید (تا ظل همایون وی افتد به سر ما روشن شود از نور جمالش بصر ما) تا سایه ی مهدی (عج)به سر منتظران است روشن به دو عالم بصر منتظران است مشتاق رخش چشم تر منتظران است بر یاری او جان و سر منتظران است (آن کس که بود طالب دیدار فدایی است از قید غم و گردش ایام (رهائی) است) (اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - سه شنبه 95/4/23 ] [ 5:1 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
*مرثیه ی ائمه ی بقیع علیهم السلام* از خاک بقیع بوی غم می شنوم وز جن و ملک حزن و الم می شنوم از آتش سم شد جگر خسرو دین صد پاره و ناله دم به دم می شنوم در بقیع اندر غم مرگ پدر زهرا گریست از جفای ظالمین با ناله ای غَرّا گریست خاک آن بیت الحزن بنمود آن یکتا گهر چون بهاران ابر اندر دامن صحرا گریست می رسد بر گوش جان ها ناله ام البنین کز غم گل های پرپر گشته بر غبراء گریست ناله ی زینب رسد بر گوش از سوی بقیع کز غم مرگ برادر زاده ی زهرا گریست مدفن گل های باغ مصطفی خاک بقیع عرش وفرش و جن و انس از دیده چون دریا گریست شاه مظلومان حسین اندر عزای مجتبی بر مزارش دم به دم آن لاله ی حمراء گریست سید سجاد مرآت جمال ذوالجلال آن که هر صبح و مساء بر گلشن طاها گریست گشته مدفون در بقیع آن نو گل باغ هدی باقر علم نبیّین در غم بابا گریست در غم پنجم امام آن شمس بزم مشرقین شیعه اندر ماتمش از دیده گوهرزا گریست صادق آل محمد مرقدش خاک بقیع در عزایش عرشیانِ عالم بالا گریست در عزای فاطمه آن بضعه ی پاک رسول از درون چون شمع سوز و بر رخِ زیبا گریست گر تو داری آرزوی بوسه بر خاک بقیع بایدت اندر عزای زاده ی زهرا گریست چون رهائی نیستش در کف به جز آه جگر بایدش با ناله سودا کرد و در شب ها گریست *تک بیتی(بقیع) (جلوه ی مکتب قرآن ز تجلای بقیع است رشته ی محکم ایمان به تولای بقیع است (اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - سه شنبه 95/4/23 ] [ 4:44 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
*حیاء به سرقت رفت* رو بگیر از بانوان بد حجاب بی حیا ای برادر گر که ایمان داری و شرم و حیا تا حیا با دست این دزدان به سرقت رفته است دین و ایمان جوانان رفته بر باد فنا نی ز دوزخ می هراسند و نه قانون نی ز شرع نوکر شیطان بوند و غافل از قهر خدا بر طناب او گرفته دست لکن آن طناب می برد تا قعر دوزخ پیروان خویش را هر که دل در دست شیطان داد و از رحمان گریخت می خرد بر خود عذاب و می کند بر خود جفا (اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - پنج شنبه 95/4/18 ] [ 12:11 صبح ] [ رهائی ]
[ نظر ]
|