رهائی شهرضائی (گلچین مناسبتی)
|
نوحه ی سینه زنی در شهادتحضرت ابا الفضل العباس علیه السلام ای معدن جود و سخا یا ابا فاضل سر حلقه ی اهل وفا یا ابا فاضل سقای دشت کربلا یا ابا فاضل ای هر دو دست از تن جدا یا ابا فاضل ماه بنی هاشم لقب اسوه ی تقواء میر و علمدار شه یثرب و بطحاء بر رزمگاه کربلا سید و سقاء بنما نظر بهر خدا یا ابا فاضل ای زاده ی شیر خدا فاتح خیبر نور دو چشم مرتضی حیدر صفدر پرورده ی دست علی خواجه قنبر وی قلزم قهر خدا یا ابا فاضل شد روز عاشورا که آب آوری عمو بر کودکان تشنه لب یاوری عمو تو در سپاه کربلا افسری عمو رو در فرات ای با وفا یا ابا فاضل گفتا برادر سینه ام تنگ و گردیده رخصت که دیگر زندگی ننگ و گردیده در کودکان از تشنگی رنگ گردیده گفتا حسین سر جدا یا ابا فاضل عباس امیر لشکرم ای علمدارم تو پاسداری بر حرم ای علمدارم آب آور از بهر حرم ای علمدارم ای مظهر صدق و صفا یا ابا فاضل مرکب براند اندر فرات آن قمر طلعت تا آورد آبی به کف آن فلک رفعت کف زیر آب و یاد آن مظهر غیرت آمد که این نبود روا یا ابا فاضل پر کرد مشگ و شد روان با دلی پر خون کز غصه ی طفلان کنون می شوم مجنون یا رب امیدم را مکن نا امید اکنون شد از کمین دستت جدا یا ابا فاضل شد حمله ور بر کافران قهر یزدانی بنمود سیل خون روان حیدر ثانی افکند دست و سر از آن مردم جانی آمد تو را تیر جفا یا ابا فاضل فریاد ادرکنی اخا آن زمان سر داد در راه قرآن مبین افسرو سر داد آمد به بالینش حسین طاقت از بر داد پشتم شکستی در عزا یا ابا فاضل خونبار گشته دیدگان در عزای تو قربان آن دستان از تن جدای تو دارد (رهائی) دیده اندر عطای تو لطفی بر این مسکین نما یا ابا فاضل (اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/7/7 ] [ 10:50 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
*نوحه حضرت ابالفضل العباس علیه السلام* گفتا سکینه ای عمو جانم فدایت جانم فدای آن همه مهر و وفایت تو ساقی لب تشنگانی ای عمو جان بهر برادر جان فشانی ای عمو جان تو حامی این کودکانی ای عمو جان تو حیدر ثانی مکانی ای عمو جان (تو زاده أمّ البنین و مرتضائی تو حامی قرآن به امر حق رضائی) بنگر عمو بر چهره های زرد طفلان از تشنه کامی جملگی گشته پریشان ای ساقی لب تشنگان عباس عمو جان آبی بیاور ای عمو بر تشنه کامان (خشکیده لبها در حرم زار و حزینند فرزند زهرا و امیرالمؤمنیند) خشکیده مشکی را گرفت سقای امت نزد برادر شد که تا گیرد اجازت هم از امام خویش بنماید اطاعت گفتا حسین ، عباس (ع ) من جانم فدایت (میر علمدارم حرم در قحط آب است از تشنه کامی اصغرم در پیچ و تاب است) شد جانب میدان روان پور غضنفر تا آورد آب روان فرزند حیدر سوی فرات آمد شتابان پور کوثر کف زد بر آن آب و نکردی لب از آن تر (آمد برون تا آورد از بهر طفلان دستان او از تن جدا از جور عدوان) زد ظالمی بر سر عمود آهنینش تیر جفا آمد به چشم نازنینیش افتاد بر روی زمین از صدر زینش بر خاک گرم کربلا آمد جبینش (ادرک اخا فرمود آن صد پاره پیکر آمد به بالینش حسین با دیده تر) زین نخل غم اشک روان ریزد به دامان بهر (رهائی) از سقر خیل محبان (اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/7/7 ] [ 10:37 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
(سید و سالار امیر من حسین بن علی علیه السلام )
*در شهادت حضرت ابالفضل العباس علیه السلام * ساقی لب تشنگان عباس امیر لشگرم زاده ی ام البنین عباس پور حیدرم کنیه ام بوفاضل و ماه بنی هاشم لقب قبضه ی شمشیر بر دستم به میدان صفدرم گر حسین ابن علی اذنم دهد در کار زار سیل خون سازم روان از دشمنان با خنجرم امر او را من مطیعم بهر میدان نبرد او امام و رهبر و من رهرو و او رهبرم سید و سالار امیر من حسین ابن علیست زاده ی زهرا و نجل مصطفی تاج سرم لیک من سقای طفلانم روم سوی فرات تا برای نور چشمان حسین آب آورم مشک خشکی بر گرفت و کرد آهنگ فرات تا رساند آب بر خشکیده لبهای حرم حمله ور بر روبهان شد شیر مرد کار زار کالجراد المنتشر گشتند از دور و برم گشته وارد بر شریعه مشک آبی بر گرفت کف بزد بر آب تا نوشد جوان ذوالکرم یادش آمد از لب خشک حسین فاطمه گفت این مردانگی نبود امیر محترم آب را بر روی آب آمد برون از مشرعه کرد همت تا رساند آب براهل حرم از کمین گاه نخیله ظالمی آمد برون ضربتی زد بر یمینش گفت دست دیگرم مشک را بگرفت بر دست دگر آن راد مرد تا رساند آب را بر کودکان محترم ظالمی دست چپ عباس را زد ضربتی مشک بر دندان گرفت آن زاده ی میرحرم زد عمود آهنینش بر سر آن خصم زبون مه شده نقش زمین خاک سیه شد بر سرم شد بلند از حضرت او یا اخا ادرک اخا ای طبیبا لحظه ی آخر نشین تو بر سرم خون فشان چشم (رهائی) در غم عباس شد یا ابوفاضل دلم شد عازم بین الحرم (اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی) ( سروده شده محرم الحرام 1439) [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 96/7/6 ] [ 1:52 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
*کاش بودم در برت تا جان بر افشانم چو شمع* تا ابد از شعله ی عشقت فروزانم چو شمع از غمت جاری به دامن اشک سوزانم چو شمع عالمی از کار خود مبهوت و حیران کرده ای در رثایت یا حسین سر در گریبانم چو شمع گشته ام بیمار عشقت ای عزیز فاطمه بس که اندر ماتمت هر لحظه گریانم چو شمع داغ عباس علمدارات به عالم زد شرر می گدازد هستی و پیدا و پنهانم چو شمع تا به خاطر کربلایت را تداعی میکنم هست جاری از دو دیده اشک بارانم چو شمع چون ببینم نعش اکبر را به میدان نبرد خون دل جای سرشک از دیده بفشانم چو شمع در بغل شد چاک حلق اصغر از جور عدو تا به روز حشر از این غصه سوزانم چو شمع شد زمین کربلا ازخون یاران لاله گون زین مصیبت ها به عالم من پریشانم چو شمع روز عاشورا و سیل لشگر و داغ و عطش چون به لب هایت ببینم من گدازانم چو شمع پای کردی در رکاب و برق تیغت بر عدو زد شرر بر خیل دشمن مات و حیرانم چو شمع بانگ تکبیر ملک بر طارم اعلی رسید زین شجاعت زین فتوت دل فروزانم چو شمع چون شنیدم ناله ی هل من معینت یا حسین کاش بودم در برت تا جان بر افشانم چو شمع جسم صد چاکت به زیر سم اسبان پایمال دل شود صد چاک زین غم من پریشانم چو شمع شد حریم آل پیغمبر اسیر ای بی کفن عالمی در آتش غیرت بسوزانم چو شمع یا حسین، جانِ همه عالم فدای جان تو عالمی در آتش عشقت بسوزانم چو شمع در میان آتش و خون خیمه هایت سوخته من برای کودکان سر در گریبانم چو شمع خون فشان کلک (رهائی) در عزایت یا حسین آرزومند رواق و صحن و ایوانم چو شمع (اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی) ( سروده شده اول محرم الحرام 1439ق ) [ یادداشت ثابت - دوشنبه 96/7/4 ] [ 10:16 صبح ] [ رهائی ]
[ نظر ]
*موشح در تجلیل از شهید مدافع حرم* {پاسدارشهید محسن حججی} ما برای بذل جان آماده ایم حافظ قرآن حججی زاده ایم سر دهیم و پاسداریم از حرم نردبان قامت به پا استاده ایم حافظ دین و حریم زینبیم جان شیرین را به کف بنهاده ایم جای دارد هر دم از شوق وصال یک تنه سر بر سنان بنهاده ایم جام شیرین شهادت از الست نوش بنموده به راه افتاده ایم از شبستان عدم بگذشته ایم بر لب آب حیات استاده ایم از تعلق ها (رهائی) گشته ایم پای بر بال ملک بنهاده ایم (اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی) [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 96/6/30 ] [ 4:34 عصر ] [ رهائی ]
[ نظر ]
|